برجسفیدنلغتنامه دهخدابرجسفیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) برچسفیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به برچسفیدن شود.
برچسفیدنلغتنامه دهخدابرچسفیدن . [ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) برچسپیدن . برچفسیدن . چسپیدن . ملصق شدن . || متمایل شدن . منحرف گردیدن . (فرهنگ فارسی معین ). برچسفیدن به کسی . اعلواط. (من