stemدیکشنری انگلیسی به فارسیساقه، ریشه، تنه، میله، گردنه، دنباله، اصل، دودمان، دسته، ریشه لغت قطع کردن، ساقه دار کردن، بند اوردن
ساقهstemواژههای مصوب فرهنگستاناندامی استوانهای که برگها بر روی آن قرار میگیرند و معمولاً وظیفة آن رساندن آب و املاح و نگهداشتن برگها و ساختارهای تولید مثلی است