جوشکاری نقطهایspot weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن قطعات را میان دو الکترودی که جریان گرما را در نقاط اتصال تأمین میکنند میبندند
spotدیکشنری انگلیسی به فارسینقطه، لکه، محل، مکان، لحظه، خال، موقعیت، موضع، لک، زمان مختصر، کشف کردن، بجا آوردن، با خال تزئین کردن، در نظر گرفتن، لکه دار کردن یا شدن
کلاهک الکترودelectrode capواژههای مصوب فرهنگستانمجموعة قابل تعویضی از الکترودها که در جوشکاری مقاومتی نقطهای (resistance spot welding) به کار میرود
جوشکاری جابهجاواپایشیcommutator-controlled weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی نقطهای (spot resistance welding) یا جوشکاری برجسته (projection welding) که در آن با ابزار جابهجاشوندة الکتریکی چندین جوش متوالی زده میشو