soleدیکشنری انگلیسی به فارسیتنها، تخت، کف پا، شالوده، تخت کفش، زیر، قسمت ته هر چیز، تخت زدن، یگانه، منحصر بفرد، فردی
کف پاsole, plantar region, planta 1, regio plantarisواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از پا که در حالت ایستاده به زمین میچسبد
نشان کف لایهsole markواژههای مصوب فرهنگستانساختاری جهتدار یا یک ناهمواری محدب و موجیشکل یا فرورفتگیای در محل تماس بخش پایینی لایۀ ماسهسنگی با لایهای ریزدانهتر