sockدیکشنری انگلیسی به فارسیجوراب، جوراب ساقه کوتاه، کفش راحتی بی پاشنه، ضربه، درست، جوراب کوتاه، ضرب، جوراب پوشیدن، ضربت زدن، مشت زدنیکراست
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
socketsدیکشنری انگلیسی به فارسیپریز برق، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جا، خانه، گوده، جای شمع، کاسه چشم
socketsدیکشنری انگلیسی به فارسیپریز برق، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جا، خانه، گوده، جای شمع، کاسه چشم