snoopدیکشنری انگلیسی به فارسیاسنوپ، جاسوس، جستجو کننده، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن
snoopsدیکشنری انگلیسی به فارسیsnoops، جاسوس، جستجو کننده، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن
فضولدیکشنری فارسی به انگلیسیbusybody, curious, interloper, meddler, gossip, inquisitive, kibitzer, meddlesome, prier, self-appointed, snoopy
snoopsدیکشنری انگلیسی به فارسیsnoops، جاسوس، جستجو کننده، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن