هموارسازی تصویرimage smoothingواژههای مصوب فرهنگستانجانشین کردن چگالی و/ یا رنگ هر نقطۀ تصویر با ترکیبی خطی از ویژگیهایی مشابه با ویژگیهای نقاط همسایه
هموارسازی شبکهgrid smoothingواژههای مصوب فرهنگستانهموار کردن بینظمیهای تیز در اندازهگیریهای میدان پتانسیلِ ناشی از چشمههای بسیار کمژرفا
هموارسازی منابعresource smoothing, time-limited resource schedulingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند برنامهریزی مجدد فعالیتها برای متوازن کردن استفاده از منابع بدون امکان به تعویق انداختن تاریخ تکمیل پروژه
آرامبخشدیکشنری فارسی به انگلیسیanodyne, balmy, demulcent, comfortable, comforting, pacifier, relaxer, restful, soother, soothing, tranquilizer, tranquillizer, unction