sliceدیکشنری انگلیسی به فارسیتکه، برش، خلال، قاچ، سهم، قسمت، قاش، لقمه، باریکه، مرهم کش، گوه، تیغه گوشت بری، تراشه، بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریک بریدن
عملیات بُرشزنیslice operationواژههای مصوب فرهنگستانتخصیص مقادیر جدید از طریق تقسیم دامنة مقادیر نقشه به فواصل معین
slicesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرش ها، برش، خلال، تکه، قاچ، سهم، قسمت، قاش، لقمه، باریکه، مرهم کش، گوه، تیغه گوشت بری، تراشه، بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریک بریدن