سماتلغتنامه دهخداسمات . [ س ِ ] (ع اِ) داغها و نشانها. ج ِ سِمَت . (آنندراج ) (غیاث ) : و اَین والی پیوسته بقضای شهوت و نهمت مشغول بود و صفات بشریت و سمات انسانیت بطباع سباع بدل
سماتلغتنامه دهخداسمات . [ س ِ ] (ع اِ) روشهای نیکو و صورتها و جانبها. ج ِ سمت . (آنندراج ) (غیاث ). || نام دعای مشهور است که در کتب ادعیه ثبت است . (یادداشت بخط مؤلف ).
مجسماتلغتنامه دهخدامجسمات . [ م ُ ج َس ْ س َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، پیکرهای جامد و صلب و مجسمه . (ناظم الاطباء).
بکسماتلغتنامه دهخدابکسمات . [ ب َ س َ ] (اِ) بقسمات . نوعی از نان روغنی باشد که روی آن را مربعمربع بریده بپزند و بیشتر مسافران بجهت توشه ٔ راه بردارند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از
بکسماتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی نان روغنی خشک که به شکل تکههای کوچک چهارگوش یا گرد تهیه میشود.