ستینلغتنامه دهخداستین . [ س ِت ْ تی ] (ع عدد، ص ، اِ) (در حالت نصبی و جری ) شصت : فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکیناً ذلک لتؤمنوا باﷲ و رسوله ... (قرآن 4/58).
ستینواژهنامه آزادستون جان ستون و تکیه گاه،مایه فخر.«مانند( ستین هونم=ستون خانه ام) ستون و تکیه گاه،مایه فخر.«مانند( ستین هونم) ستین درگویش لری بمعنی آرامش . آرام کننده وازریشه ت
کستینلغتنامه دهخداکستین . [ ک ُ ] (اِ) کمربند. (ناظم الاطباء). کستی . (از برهان ). رجوع به کستی شود.
ستینِ دلگویش بختیاریستونِ دل، امید زندگى، قوت قلب(خطاب به فرزند گویند).setin-e delomi>:قوت قلبمى، امید زندگىام هستى.>
پوستین فروشلغتنامه دهخداپوستین فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه پوستین فروشد. آنکه تجارت پوستین کند. فرّاء. واتگر.