simulateدیکشنری انگلیسی به فارسیشبیه سازی کنید، تقلید کردن، شبیهسازی کردن، تشبیه کردن، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، شباهت داشتن به، تظاهر کردن
simulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیشبیه سازی می کند، تقلید کردن، شبیهسازی کردن، تشبیه کردن، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، شباهت داشتن به، تظاهر کردن
simulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیشبیه سازی می کند، تقلید کردن، شبیهسازی کردن، تشبیه کردن، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، شباهت داشتن به، تظاهر کردن
غذای شبیهسازیشدهsimulated foodواژههای مصوب فرهنگستانغذایی که برای شبیه شدن به نوع دیگری از غذا فراوری شده است
آزمون خوردگی شبیهسازیشدۀ حینکارsimulated service corrosion testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون برای تعیین اثرات خنکساز درحالچرخش موتور بر روی نمونهها و سامانههای فلزی خودرو که تحت شرایط واپایشی آزمایشگاهی و الزاماً همدما قرار دارند
تظاهر کردندیکشنری فارسی به انگلیسیact, counterfeit, pretend, profess, sham, masquerade, pose, simulate, window-dress, pretend
وانمود کردندیکشنری فارسی به انگلیسیpretend, act, affect, assume, counterfeit, dissemble, fake, feign, feint, play, playact, overestimate, pose, pretend, represent, simulate
simulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیشبیه سازی می کند، تقلید کردن، شبیهسازی کردن، تشبیه کردن، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، شباهت داشتن به، تظاهر کردن
dissimulateدیکشنری انگلیسی به فارسیانصراف دادن، خشکه مقدس بودن، پنهان کردن، برروی خود نیاوردن، دورویی کردن، فریب دادن