signalsدیکشنری انگلیسی به فارسیسیگنال ها، سیگنال، علامت، نشان، اخطار، راهنما، علامت دادن، با علامت ابلاغ کردن، با اشاره رساندن
چراغهای هماهنگcoordinated signalsواژههای مصوب فرهنگستانچند چراغ راهنمایی که برای روانسازی عبور از تقاطعهای متوالی با یکدیگر هماهنگ شوند
علائم راهنماییtraffic signalsواژههای مصوب فرهنگستانتمامی نشانههایی که در معابر عمومی و مکانهای حرکت وسایل نقلیه برای تنظیم برنامۀ عبورومرور و اخطار نصب شود
روشنی زمان ورودapproach lighting of signalsواژههای مصوب فرهنگستانروشن شدن علائم در هنگام نزدیک شدن و عبور قطار
کتاب علائم بینالمللیinternational code of signalsواژههای مصوب فرهنگستانکتاب مرجعی حاوی علائم و نشانکها و پرچمهای بینالمللی دریایی و کاربردهای الفبای مورس در راهبری دریایی و مانند آنها اختـ . علائمنامة 1969 Inco 69
روشنی زمان ورودapproach lighting of signalsواژههای مصوب فرهنگستانروشن شدن علائم در هنگام نزدیک شدن و عبور قطار
چراغهای هماهنگcoordinated signalsواژههای مصوب فرهنگستانچند چراغ راهنمایی که برای روانسازی عبور از تقاطعهای متوالی با یکدیگر هماهنگ شوند
علائم راهنماییtraffic signalsواژههای مصوب فرهنگستانتمامی نشانههایی که در معابر عمومی و مکانهای حرکت وسایل نقلیه برای تنظیم برنامۀ عبورومرور و اخطار نصب شود
کتاب علائم بینالمللیinternational code of signalsواژههای مصوب فرهنگستانکتاب مرجعی حاوی علائم و نشانکها و پرچمهای بینالمللی دریایی و کاربردهای الفبای مورس در راهبری دریایی و مانند آنها اختـ . علائمنامة 1969 Inco 69