مؤثملغتنامه دهخدامؤثم . [ م ُ ءَث ْ ث َ ] (ع ص ) گناهکار و مجرم . (آنندراج ) (غیاث ). گناهکار خوانده شده . (از اقرب الموارد) : توبه گویی فال بد چون می زنی پس تو ناصح را مؤثم م
مؤثملغتنامه دهخدامؤثم . [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأثیم . تهمت زننده و بهتان زننده و ملامت کننده . (ناظم الاطباء). گنهکار خواننده کسی را. (از اقرب الموارد). رجوع ب
مؤثملغتنامه دهخدامؤثم . [م ُءْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اثام . در گناه افکننده . (آنندراج ). آن که کسی را در گناه می افکند و ترغیب بر گناه می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به اثام
مؤثمةلغتنامه دهخدامؤثمة. [ م ُءْ ث ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث مؤثم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤثم شود.
مؤثمةلغتنامه دهخدامؤثمة. [ م ُءْ ث ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث مؤثم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤثم شود.
عصمتلغتنامه دهخداعصمت . [ ع ِ م َ ] (ع اِمص ) عصمة. پاکدامنی و نبناد و ناآلودگی به گناه . (ناظم الاطباء). نگاهداری نفس از گناه . (فرهنگ فارسی معین ). بازداشتن خود را از گناه ، و
عاطفيدیکشنری عربی به فارسیموثر , محرک , نفساني , اسم خاص مونث , مريم مجدليه , ضعيف وخيلي احساساتي , سرمست , اتشي مزاج , سودايي , احساساتي , شهواني