shiftدیکشنری انگلیسی به فارسیتغییر مکان، تغییر، انتقال، تغییر جهت، نوبت، تعویض، عوض، نوبت کار، تناوب، استعداد، ابتکار، مبدله، تعبیه، نقشه خائنانه، حقه، توطئه، تغییر دادن، انتقال دادن، پخش ک
shiftsدیکشنری انگلیسی به فارسیتغییرات، تغییر، انتقال، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت، تعویض، عوض، نوبت کار، تناوب، استعداد، ابتکار، مبدله، تعبیه، نقشه خائنانه، حقه، توطئه، تغییر دادن، انتقال دا
بی اعتناییدیکشنری فارسی به انگلیسیcold shoulder, coolness, cut, detachment, frostiness, indifference, nonchalance, short shrift, shrug, snub
بی توجهیدیکشنری فارسی به انگلیسیapathy, disregard, inadvertence, inattention, indifference, insensibility, neglect, negligence, short shrift, unconcern