ساخنلغتنامه دهخداساخن . [ خ ِ ] (ع ص ) گرم . یوم ساخن ؛ روزی گرم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، سُخّان .
ساخنلغتنامه دهخداساخن . [ خ ِ ] (اِ) ساروج . (جهانگیری ). و آن چیزی باشد که آهک داخل آن سازند و کارفرمایند. (برهان )... که در حوض و حمام کار کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). سارو.
ساخنةلغتنامه دهخداساخنة. [ خ ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ساخن . گرم . لیلة ساخنة؛ شبی گرم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).