shiverدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزیدن، لرز، لرزه، خرده، ارتعاش، ریزه، از سرما لرزیدن، لرزاندن، خرد کردن، مرتعش کردن
ساهرلغتنامه دهخداساهر. [ هَِ ] (اِخ ) مسمی به یوسف . طبیبی بوده است به ایام مکتفی خلیفه و کتاب کناش از اوست . (ابن الندیم ). رجوع به عیون الانباء ص 203 شود.
ساهرلغتنامه دهخداساهر. [ هَِ ] (ع ص ) بیدار. مقابل نائم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : هر که شب ساهر شود پژمرده گردد بامدادوین گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود. منوچهری .چون چ
ساهرهلغتنامه دهخداساهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زمین قیامت است بنقل بعضی مفسران در تفسیر آیه ٔ «فاذا هم بالساهِرة». (قرآن 14/79) : برگیر آب علم و بدان روی جان بشوتا روی پر ز گرد نیار
ساهرهلغتنامه دهخداساهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زمین شام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): فاذا هم بالساهره . (قرآن 79 / 14). و مفسرین در این مورد اختلاف کرده اند. در مجمل التواریخ آم
ساهرهلغتنامه دهخداساهره . [ هَِ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) زمین یا روی زمین . (اقرب الموارد) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) : امروز بر ساهره ٔ کره ٔ اغبر و در دایره ٔ