سالفلغتنامه دهخداسالف . [ ل ِ ] (ع ص ) پیش رفته و گذشته . ج ، سلف . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پیش رفته . (غیاث ) (آنندراج ). گذشته . (دهار). پیشینیان ، شخصی پیشی
سالفلغتنامه دهخداسالف . [ ل ِ] (اِخ ) از قوم ثمود که نام پدر قدار، پی کننده ٔ ناقه ٔ صالح پیغمبر(ع ) است . (حبیب السیر چ قدیم ص 15).
سالفةلغتنامه دهخداسالفة. [ ل ِ ف َ ](ع ص ) مؤنث سالف . رجوع به سالف شود. ایام گذشته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : خلق را در دزدی آن طایفه مینمود افسانه های سالفه
سالفردلغتنامه دهخداسالفرد. [ ف ُ] (اِخ ) شهری است از انگلستان در کنار ایرول که از منچستر منفک است و دارای 178000 تن سکنه می باشد.
قروح سالفهلغتنامه دهخداقروح سالفه . [ ق ُ ح ِ ل ِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قروح کهنه ای است که از آن آثار صلبی بر جای مانده و مسامات بدن را مسدود کرده است . (از بحر الجواهر