سلاطینلغتنامه دهخداسلاطین . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سلطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : همه بزرگانندو بجاه و خدمت سلاطین تقدم داشتند. (تاریخ بیهقی ).یکچند پیشگاه همی دیدی در مجلس ملوک
سراطینلغتنامه دهخداسراطین . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سرطان : ویغتذی [ قاسطر ] فیها [ فی الماء ] بالسمک السراطین . رجوع به سرطان بحری و نهری و دزی ذیل سرطان شود.
سقلاطینلغتنامه دهخداسقلاطین . [ س َ ] (معرب ، اِ) سقرلات است و جامه ٔ نخجوانی را نیز گویند. (برهان قاطع).
سماطین زدهلغتنامه دهخداسماطین زده . [ س ِ طَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صف کشیده : پادشاهی که به رومش در صاحب خبران پیش او صف سماطین زده زرین کمران .منوچهری .
سماطینلغتنامه دهخداسماطین . [ س َ ] (اِ) قالی وپلاس . || پارچه ٔ خشن . || اطاقی که در اطرافش آینه نصب کرده باشند. (ناظم الاطباء).