سبطلغتنامه دهخداسبط. [ س َ ] (ع ص ) موی فروهشته . نقیض مجعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): شعری سبط؛ موی شیو. (مهذب الاسماء). دراز. (منتهی الارب ). طویل . ج ، سِباط. (اقرب الموارد
سبطلغتنامه دهخداسبط. [ س َ ] (ع مص ) فروهشته گردیدن موی . (منتهی الارب ). استرسال موی و آن ضد جعد است . (از اقرب الموارد). فرخال شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ). || گرفتار تب گر
سبطلغتنامه دهخداسبط. [ س َ ب َ ] (ع ص ) تر و تازه از گیاه نصی و نبات آن مانند نبات ارزن و آن نیکو مرعا است و از بیخ آن غرواشه ٔ بافندگان سازند. سَبَطة یکی . (منتهی الارب ). ||
سبط الخیاطلغتنامه دهخداسبط الخیاط. [ س ِ طِل ْ خ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن احمدبن عبداﷲ المقری ابومحمد بغدادی معروف بسبط الخیاط. در سال 464 هَ . ق . متولد شد و بسال 541 درگذشت . او را
سبط السلفیلغتنامه دهخداسبط السلفی . [ س ِ طُس ْ س َ ل َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوالقاسم عبدالرحمن بن مکی بن عبدالرحمن الطرابلسی الاسکندرانی .در سنه ٔ 570 هَ . ق . متولد شد. از جدش سلفی
سبط الشهیدلغتنامه دهخداسبط الشهید. [ س ِ طُش ْ ش َ ] (اِخ ) زین الدین بن علی بن محمدبن حسن بن شهید ثانی جبل عاملی که گاهی او را نیز مانند پدرش و دیگر اسباط شهید ثانی سبط الشهید می خوا
سبط الشهیدلغتنامه دهخداسبط الشهید. [ س ِ طُش ْ ش َ ] (اِخ ) زین الدین بن محمدبن حسن بن شهید ثانی ، نوه ٔ صاحب معالم بود و گاهی او را نیز مانند پدرش و دیگر اسباط شهید ثانی سبط الشهید م