سبیلغتنامه دهخداسبی . [ س َ بی ی ] (ع ص ، اِ) برده . (منتهی الارب ). آنچه اسیر شود و غالباً اَسْر مخصوص مردان و سبی مخصوص زنان است : فعادوا بالغنائم حافلات و عدنا بالاساری و ال
سبیلغتنامه دهخداسبی . [ س َ ی ی ] (ع ص ، اِ) برده . مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (منتهی الارب ). اسیرشده . (از اقرب الموارد). || چوبی که آن را توجبه از جایی بجایی برد. چوب که
سبیلغتنامه دهخداسبی . [ س َب ْی ْ ] (ع مص ) عدو را برده کردن . || سَبْی ْ خمر را؛ خرید کردن آن را تا از شهری بشهری برند یا از جایی به جایی بردن . || سبی اﷲ؛ غریب کردن و دور کرد
چسبیلغتنامه دهخداچسبی . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیگنان بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس که در 39هزارگزی شمال بشرویه و 4هزارگزی شمال نیگنان واقع است . دامنه و گرمسیراست و 275 تن س
کسبیلغتنامه دهخداکسبی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کسب . آنچه شخصی از کسب و ورز و جد و جهد تحصیل کرده باشد. (ناظم الاطباء). مکتسب . (یادداشت مؤلف ). آنچه به وسیله ٔ سعی و کوشش