سبشلغتنامه دهخداسبش .[ س َ ب ِ ] (اِ) شپش . جانوری است گزنده : من بفریاد از عنای سبش نیش از الماس دارد او به گزش . طیّان (از فرهنگ اسدی ).رجوع به سپش و شپش شود.
چسبشسنجadherometerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری که نیروی لازم برای برداشتن یک لایه از روی سطح را اندازه میگیرد
چسبشـ لغزشstick-slipواژههای مصوب فرهنگستانچرخۀ گسلش دورهای یا شبهدورهای با دورۀ ایستایی و بارگذاری کشسانِ نسبتاً طولانی که در پی آن لغزش گسلی سریعی رخ میدهد متـ . لغزش ناپایدار unstable sliding