خدمات میز منشیsecretary station serviceواژههای مصوب فرهنگستاننوع پیشرفتۀ خدمات منشی که تلفن مجهز به آن، این قابلیت را دارد که در صورت اشغال بودن خط، تماسهای ورودی را در حالت انتظار قرار دهد تا با آزاد شدن خط پاسخ دریافت
serviceدیکشنری انگلیسی به فارسیسرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام، نوکری، زاوری، بنگاه، درخت سنجد، وظیفه، یک دست ظروف، اثاثه، تشریفات، کمک، عبادت، نظام وظیفه، یاری، سابقه، سرویس کردن، روبراه سا
پستدیکشنری فارسی به انگلیسیabject, bastard, base, cheap-jack, coarse, common, crummy, dirty, effete, gross, post, ignoble, inferior, insignificant, shabby, low, low-grade, mail , mangy, m