جداپیوستهseparately continuousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تبدیلی دوخطی بر حاصلضرب دو فضای بُرداری هنجیده که نسبت به هریک از متغیرهایش پیوسته است
separateدیکشنری انگلیسی به فارسیجداگانه، جدا کردن، مجزا کردن، تفکیک کردن، سوا کردن، جدا، مجزا، منفصل، علیحده، اختصاصی