scrambleدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، تقلا، تلاش، کوشش، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
تندخیزیscrambleواژههای مصوب فرهنگستانبرخاستن هواپیما به سریعترین وجه ممکن با هدف رهگیری هوایی که متعاقب آن دستور مأموریت نیز ابلاغ شود
scramblesدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، تقلا، تلاش، کوشش، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
scrambledدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کرد، املت درست کردن، تقلا کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
scramblesدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، تقلا، تلاش، کوشش، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
scrambledدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کرد، املت درست کردن، تقلا کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
scramblesدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، تقلا، تلاش، کوشش، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن
scrambledدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کرد، املت درست کردن، تقلا کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن