قرطقلغتنامه دهخداقرطق . [ ق ُ طَ ] (معرب ، اِ) معرب کرته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قباء ذوطاق واحد، معرب . (اقرب الموارد) : که پاشد از دهن ابر در صدف لؤلؤکه پوشد از اثر باد
قرطقةلغتنامه دهخداقرطقة. [ ق َ طَ ق َ ] (ع مص ) کرته پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).