قراصلغتنامه دهخداقراص . [ ق ِ ] (اِ) رستنی باشد که آن را بابونه گویند و به عربی اقحوان خوانند و در کنزاللغات بهمین معنی به ضم اول و تشدید ثانی نوشته شده است . || گل بابونه . (نا
قراصلغتنامه دهخداقراص . [ ق ِ ] (اِخ ) آبی است در دیار کلاب متعلق به بنی عمروبن کلاب . (از معجم البلدان ).
قراصلغتنامه دهخداقراص . [ ق ُرْ را ] (ع اِ) بابونه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بابونه و هو نور الاقحوان . (بحر الجواهر).
قراصةلغتنامه دهخداقراصة. [ ق ُرْ را ص َ ] (ع اِ) واحدقراص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قراص شود.
قراصیالغتنامه دهخداقراصیا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) قراسیا. (ناظم الاطباء).بمعنی قارآسیا باشد که آلوبالو است و آن را آلی بالی و آلوی ابوعلی نیز گویند و آن سه قسم باشد شیرین و ترش و عفص