قرزلغتنامه دهخداقرز. [ ق َ ] (ع اِ) پشته و زمین درشت سطبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) به اطراف انگشتان خاک برگرفتن . (منتهی الارب ). قرص . (اقرب الموارد). || شک
قرزلغتنامه دهخداقرز. [ ق ُ ] (ع اِ) روغن دان . (منتهی الارب ). || شیشه ٔ روغن حجام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قرزوملغتنامه دهخداقرزوم . [ ق ُ ] (ع اِ) کنده ٔ موزه دوزان . (منتهی الارب ). فرزوم . (اقرب الموارد). رجوع به فرزوم شود. || کالبد کفش گران . (منتهی الارب ). || تخته ٔ کفش گران که
قرزةلغتنامه دهخداقرزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) یک مشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). قریب یک مشت . (از اقرب الموارد).
قرزاحللغتنامه دهخداقرزاحل . [ ق ُ ح ِ ] (اِخ ) از نواحی حلب ، سپس از نواحی عمق است که مسلم بن قریش عقیلی امیر شام به دست سلیمان بن قتلمش به سال 478 هَ . ق . در اینجا به قتل رسید.
قرزاملغتنامه دهخداقرزام . [ ق ِ ] (ع ص ) شاعر خسیس طبیعت . (منتهی الارب ). شاعر دون . (از اقرب الموارد).