قعدانلغتنامه دهخداقعدان . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود.
قندانگویش اصفهانی تکیه ای: qandun طاری: qandun طامه ای: qandun طرقی: qandun کشه ای: qandun نطنزی: qendon
جقدانلغتنامه دهخداجقدان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد در 26هزارگزی جنوب خاوری اردل و 4هزارگزی راه عمومی . جلگه و معتدل است و سکنه ٔ آن 443 تن
قردانلغتنامه دهخداقردان . [ ق ِ ] (ع اِ) (ام ...) جایی میان ران و سم ستور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
قردانلولغتنامه دهخداقردانلو. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 20 هزارگزی شمال بجنورد و3 هزارگزی شمال راه مالرو عمومی بجنورد به نجف آباد.مو