قمزلغتنامه دهخداقمز. [ ق َ م َ ] (ع ص ) ناکس فرومایه ٔ بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رایگان از هر چیزی . (منتهی الارب ).
قمزلغتنامه دهخداقمز. [ ق ِ م ِزز ] (ع اِ) لبن الخیل است بضبط ابن بطوطة. رجوع به رحله ٔ ابن بطوطه و رجوع به قِمِر شود.
قمزلغتنامه دهخداقمز. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی . (منتهی الارب ). جمع کردن . (اقرب الموارد). || گرفتن چیزی به اطراف انگشتان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: الکلأ
قمزةلغتنامه دهخداقمزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) یک مشت از خرما و جز آن برهم چسفیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پاره ٔ خرما. (مهذب الاسماء). || شکوفه ٔ گیاه که در آن دانه باشد. (اق
قموزولوزالغتنامه دهخداقموزولوزا. [ ] (سریانی ، اِ مرکب ) صمغ لوز است که به فارسی ازوبادام نامند. (فهرست مخزن الادویة).