قتادلغتنامه دهخداقتاد. [ ق َ ] (ع اِ) درختی است سخت خارناک .ج ، اقتاد. اَقتُد. قتود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- امثال :من دونه خرطالقتاد . (منتهی الارب ). درخت سختی است که خار
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن ادریس رئیس و مؤسس دودمان اشراف مکه است . وی به سال 1806 م . مکه را گرفت و در شهرهای میان ینبع و حدود مدینه و نجد و یمن حکومت کرد.
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن اوفی یا ابی اوفی تمیمی از صحابیان است . فرزندش ایاس بن قتاده از او حدیث کند و ابوجمره صنعی از فرزندش ایاس حدیث نقل مینماید ایاس قاض
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن دعامه تابعی است . (منتهی الارب ). قتادةبن دعامه سجندوسی در سنه ٔ سبع و عشر و ماءة درگذشت . (تاریخ گزیده چ لندن ص 251).
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن مسلم حنفی در بزرگواری و کرامت از مشهوران عرب است که به او در بخشش و جود مثل زده میشود. وی به غیث الضریک یا غیث الفقیر نامیده میشد و