قتبلغتنامه دهخداقتب . [ ق َ ] (ع مص ) روده ٔ بریان طعام دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعل آن از باب نصر است . (منتهی الارب ). || قَتَ
قتبلغتنامه دهخداقتب . [ ق َ ت َ ] (ع اِ) پالان . (ناظم الاطباء). اکاف . و گویند: قَتَب از قِتب بیشتر استعمال میشود. (از اقرب الموارد). پالان خرد به اندازه ٔ کوهان شتر. ج ، اقتا
قتبلغتنامه دهخداقتب . [ ق َ ت ِ ] (ع ص ) مرد تنگدل زودخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
قتبلغتنامه دهخداقتب . [ ق ِ ] (ع اِ) روده . || ساز و ساخت آبکش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هرچه گرد باشد از شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوی گیر که زیر پالان بر
قتبةلغتنامه دهخداقتبة. [ ق ِ ب َ ] (ع اِ) روده . (منتهی الارب ). ج ، اقتاب . (اقرب الموارد از اصمعی ). رجوع به قتب شود.
قتبانیلغتنامه دهخداقتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) عیاش بن عاص مکنی به ابوعبدالرحمان یا ابوعبدالرحیم از محدثان است . وی از ابوعبدالرحمان حبلی و ابوسلمةبن عبدالرحمان روایت کند و لیث ب
قتبانیلغتنامه دهخداقتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) مفضل بن فضالةبن عبید مکنی به ابومعاویه قاضی مصر از محدثان است . وی از ابن عجلان روایت دارد. (انساب سمعانی ).
قتبانلغتنامه دهخداقتبان . [ ق ِ ] (اِخ ) ابوحاتم بن حیان گفته است : جائی است به عدن از شهرهای یمن . (انساب سمعانی ). و رجوع به منتهی الارب شود. || گفته اند خاندانی هستند از رعین