ribدیکشنری انگلیسی به فارسیدنده، گوشت دنده، ضلع، تکه گوشت دندهدار، هر چیز شبیه دنده، نهر کندن، دنده دار کردن، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، شیار دار کردن
بالدندهrib 2, wing ribواژههای مصوب فرهنگستانعضو فرعی سازۀ بال و سطوح دُم در انواع هواگَرد که در راستای وتر قرار دارد و شکل ظاهری بال و سطوح دُم را حفظ میکند
ترکهrib 3واژههای مصوب فرهنگستانهریک از نوارهای چوبی که با اتصال آنها به یکدیگر کاسۀ سازهای عود و لوت و سهتار ساخته میشود