قاصردیکشنری عربی به فارسیکمتر , کوچکتر , پايين رتبه , خردسال , اصغر , شخص نابالغ , محزون , رشته فرعي , کهاد , صغري , در رشته ثانوي يا فرعي تحصيل کردن , کماد
قاصرلغتنامه دهخداقاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) قصورکننده . کوتاهی کننده . تقصیرکننده . (ناظم الاطباء). مقصر : هرچند در همه ٔ ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته . (ذیل جامع التواریخ رشیدی به
قاصرةالطرفلغتنامه دهخداقاصرةالطرف . [ ص ِ رَ ت ُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) زنی که بجز روی شوهر خود بروی دیگری چشم باز نکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قاصرات الطرف شود.