قاصیلغتنامه دهخداقاصی . (ع ص ) قاص . دور. دورشونده . (ناظم الاطباء). بنهایت رسنده . (غیاث ). مقابل دانی به معنی نزدیک : خجسته مجلس او را سران اهل سخن سزد که مدح سرایند قاصی و دا
قاصیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدور: ◻︎ خجسته مجلس او را سران اهل سخن / سزد که مدح سرایند قاصی و دانی (سوزنی: لغتنامه: قاصی).
قاصیةلغتنامه دهخداقاصیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث قاصی . دور: ارض قاصیة؛ زمین دور. || نعجة قاصیة؛ گوسپند کلان سال . (ناظم الاطباء). || (اِ) کرانه . ناحیه .