قاسدیکشنری عربی به فارسیبي عاطفه , عاري از احساسات , افسرده , مهمان ننواز , غريب ننواز , نامهربان , بي مهر , بي محبت
قاسلغتنامه دهخداقاس . (ترکی ، اِ) ابرو. (آنندراج ) (برهان ). ابرو باشد در ترکی . (رشیدی از معین در حاشیه ٔ برهان ).
قاسلغتنامه دهخداقاس . (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) (برهان ) (آنندراج ): قاس رمح ؛ ای قدر رمح . (مهذب الاسماء). || غوک را گویند که وزق باشد. (برهان ) (آن
قاسيدیکشنری عربی به فارسیبيرحم , ظالم , ستمکار , ستمگر , بيدادگر , تند , درشت , خشن , ناگوار , زننده , ناملا يم , سخت دل , بي عاطفه , سرخت , لجوج , سنگدل , پي مانند , سفت , محکم , شق ,
قاسورسلغتنامه دهخداقاسورس . [ ] (اِ) زنبق بدبو. (دزی ) . ایرسا. ایرسا را به سریانی عقارا سوسانی نامند. (مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن در کلمه ٔ ایرسا). قاسورس ظاهراً مصحف عقار