قابیلغتنامه دهخداقابی . (ع ص ) نعت فاعلی از قبو. فراهم آورنده به انگشتان . || بلند برآورنده بنا را. || چیننده ٔ زعفران . (از منتهی الارب ). و رجوع به قابیه شود.
قابیةلغتنامه دهخداقابیة. [ ی َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از قبو. زنی که گیاه عصفر چیند و گرد آورد آن را. (منتهی الارب ). زنی که گیاه کافشه چیندو گرد آورد آنرا. (آنندراج ). و رجوع
قابیاءلغتنامه دهخداقابیاء. (ع ص ) ناکس . (آنندراج ). || بنوقابیاء؛ گردآیندگان در میکده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم پیاله . سبوکشان خمخانه : تلمیذش با ابوعلی بنوقابیا. (دره ٔ ن
قابیللغتنامه دهخداقابیل . (اِخ ) فرزند آدم و حوا و برادر هابیل است . در داستانهای دینی آمده است که هر نوبت حوا حامله میشد خداوند یک پسر و یک دختر به او کرامت میکرد و آدم به فرمان
قابیلان بیکلغتنامه دهخداقابیلان بیک . [ ] (اِخ ) از قورچیان سرکار سلاطین صفویه است . از اوست :درنگ چیست اگر با منت سر جنگ است بیا که شیشه ٔ ما نیز طالب سنگ است .(از آتشکده ٔ آذر با تعل