قازغانلغتنامه دهخداقازغان . (ترکی ، اِ) دیگ مسین . (لطائف ). و در غرائب اللغات نوشته که قزغان به معنی ظرف آهنین است که در آن روغن انداخته چیزی بریان نمایند. آن را کراهی گویند. (آن
قازغانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدیگ؛ پاتیل: ◻︎ در حدیث دیگر این دل دان چنان / کآب جوشان زآتش اندر قازغان (مولوی: ۳۹۹).
قازانیلغتنامه دهخداقازانی . (اِخ ) شهاب الدین . از علماء است . از اوست : حق المعرفة فی حسن الادراک فی وجوب الفطر والامساک . این کتاب در قازان به سال 1291 هَ . ق . چاپ شده است . (م
قازان بیگلغتنامه دهخداقازان بیگ . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لطف آباد بخش لطف آباد شهرستان دره گز در 36هزارگزی جنوب لطف آباد و سر راه مالرو عمومی بشارت واقع است . موقعیت جغرافی
قازان قوزانلغتنامه دهخداقازان قوزان . (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 30هزارگزی شمال باختری سراسکند و 12هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه واقع است . زمین آن
قازان قیهلغتنامه دهخداقازان قیه . [ قی ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مراوه تپه ٔ شهرستان گنبدقابوس . در 3هزارگزی خاور مراوه تپه و کنار رودخانه ٔ اترک قرار گرفته و موقعیت جغرافیائی آن ک