قلقللغتنامه دهخداقلقل . [ ق ُ ق ُ ] (ع ص ) مرد سبک روح و ظریف را گویند. (برهان ). مرد چست سبک روح . (منتهی الارب ). || خفیف در سفر. (اقرب الموارد). || اسب سبک . (منتهی الارب ).
قلقللغتنامه دهخداقلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریم ، بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 2000گزی باختر کهنه ده . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب مالا
قلقللغتنامه دهخداقلقل . [ ق ِ ق َ ] (ع اِ) نام درخت انار صحرایی است و آن را قلاقل و قلقلان هم میگویند. (برهان ).
قلقللغتنامه دهخداقلقل . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) گیاهی است که دانه ٔ آن سیاه باشد و نیکو در بوئیدن و نیک محرک باه خصوصاً چون کوفته به کنجد آمیخته به انگبین معجون سازند و آن را قلقلان
قلقلکگویش اصفهانی تکیه ای: qelqelak طاری: qelqeli طامه ای: qelqeli طرقی: qelqeli کشه ای: qelqeli نطنزی: qelqelak
قلقلکلغتنامه دهخداقلقلک . [ ق ُ ق ُ ل َ ] (اِ) کوزه ٔ خرد سفالین . (یادداشت مؤلف ). کوزه ٔ سفالین کوچک برای آب .
قلقلولغتنامه دهخداقلقلو. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان ، واقع در95هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و 3هزارگزی شمال راه خانه سرخ به گوداحمر، موق