قلتبانلغتنامه دهخداقلتبان . [ ق َ ت َ ] (اِ) سنگی باشد کوتاه و آن را به شکل استوانه تراشند یعنی مدور طولانی و بر پشتهای بام غلطانند تا پشت بام سخت و محکم گردد . (برهان ). || (ص )
قتبانلغتنامه دهخداقتبان . [ ق ِ ] (اِخ ) ابوحاتم بن حیان گفته است : جائی است به عدن از شهرهای یمن . (انساب سمعانی ). و رجوع به منتهی الارب شود. || گفته اند خاندانی هستند از رعین
قتبانیلغتنامه دهخداقتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) جابربن عباس بن جابر از محدثان است . سباب بن عبدالرحمان صدقی از وی حدیث کند. (انساب سمعانی ).
قتبانیلغتنامه دهخداقتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) روح بن اسحاق بن مره مولای ابوزراره ٔ قتبانی مصری از محدثان است . لیث بن سعد و ابن مبارک از او روایت دارند. وی از رجأبن ابوالعطاء م