قلابدیکشنری فارسی به انگلیسیclasp, crampon, crook, fastener, fastening, grab, hanger, hitch, hook, lug, tab
قلابلغتنامه دهخداقلاب . [ ق َل ْ لا ] (ع ص ) گرداننده از سره به ناسره . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). || آنکه پول قلب سکه میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بر زر قلب سکه ز
قلابکلغتنامه دهخداقلابک . [ ق َل ْ لا ب َ ] (ص مصغر) مصغر قلاب . آنکس که زر و سیم مغشوش و ناسره به نام پادشاه طراز کند و رواج دهد : دشمن روزند این قلابکان عاشق روزند این زرهای کا
قلابکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه زر و سیم ناسره سکه بزند. ◻︎ دشمن روزند این قلابکان / عاشق روزند آن زرهای کان (مولوی: ۲۰۵).
قلاب سنگگویش اصفهانی تکیه ای: qalmâsang طاری: qolâbsang طامه ای: qolvesang طرقی: qolâbsang کشه ای: qolvasang نطنزی: qolvasang