قلزم پنج شاخلغتنامه دهخداقلزم پنج شاخ . [ ق ُ زُ م ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کف دست و انگشتان مرد سخی و صاحب همت باشد. (آنندراج ).
قلزم نگونلغتنامه دهخداقلزم نگون . [ ق ُ زُ م ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است که فلک باشد. (آنندراج ).
قلزمةلغتنامه دهخداقلزمة. [ ق َ زَ م َ ] (ع مص ) از حلق فروبردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قلزمه ؛ ابتلعه . (اقرب الموارد). فروبردن است ،مثل تقلزم . (شرح قاموس ). || ملامت کردن
قلزمیلغتنامه دهخداقلزمی . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) حسن بن یحیی بن حسن . از راویان است . وی از عبداﷲبن جارود نیشابوری و جز او روایت کند. وفات وی به سال 385 هَ . ق . اتفاق افتاد. (معجم ال