قباقلغتنامه دهخداقباق . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان دوانیده بپای قب
قباقفرهنگ انتشارات معین(قَ) [ تر. ] (اِ.) = قپاق . قپق . قبق . قاپوق : چوبی بلند و عظیم که در میان میدان ها نصب کنند و بر فراز آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب
قباق بلاغلغتنامه دهخداقباق بلاغ . [ ق َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. در 44000 گزی جنوب خاوری ماکو و 4500 گزی شمال شوسه ٔ قره ضیاالدین به سیه چشمه
قباق کندیلغتنامه دهخداقباق کندی . [ ق َ ک َ ](اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 15000گزی خاور مهاباد و 12500گزی خاور شوسه ٔ مهاباد به میاندوآب واقع و موقع
قباق افکنیلغتنامه دهخداقباق افکنی . [ ق َ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) به معنی هدف زنی و آن چنان باشد که چوبی چهل یا پنجاه گز طویل در میدان استاده کرده و طشت مس یا نقره و غیره بالای چوب تعبی
قباق تپهلغتنامه دهخداقباق تپه . [ ق َ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی کرمانشاه . واقع در 4000گزی جنوب خاوری کوزران و کنار راه فرعی کوزران به چهارزیر و موقع جغرافیائی آن دشت و
قباق تپهلغتنامه دهخداقباق تپه . [ ق َ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . واقع در 23000گزی شمال باختری قصبه ٔ کبودرآهنگ و کنار راه اتومبیل رو کبو