reversingدیکشنری انگلیسی به فارسیمعکوس کردن، وارونه کردن، برگشتن، پشت و رو کردن، نقض کردن، واژگون کردن، بر گرداندن
چراغ دندهعقبback-up light/ back up light, back-up lamp, reversing light, reversing lampواژههای مصوب فرهنگستانهریک از چراغهای سفید در عقب خودرو که در حالت دندهعقب روشن میشود
دماسنج وارونهایreversing thermometerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دماسنج جیوهای که برای ثبت دما آن را وارونه میکنند
شیر معکوسreversing valveواژههای مصوب فرهنگستانشیری در فشردهساز بخار که، برای تنظیم فشار هوا، ازطریق پیستون شیر اصلی، ورود و خروج بخار را امکانپذیر میکند