باقیماندۀ شنواییresidual hearingواژههای مصوب فرهنگستانشنوایی باقیمانده در افراد دارای کمشنوایی شدید یا عمیق
بُرد باقیماندهresidual rangeواژههای مصوب فرهنگستانمسافتی که در طول آن ذرۀ باردار پس از افت انرژی همچنان قادر به یونیده کردن محیط گذار است
باقیماندهدیکشنری فارسی به انگلیسیhangover, remnant, residual, surplus, oddment, remainder, residuary, residue, rest, vestige, difference, relict