قزلغتنامه دهخداقز. [ ق َزز ] (ع مص ) برجستن و ترنجیدن و در هم شدن و فراهم آمدن جهت برجستن . (منتهی الارب ). وثوب و انقباض برای وثوب . (اقرب الموارد). فعل آن از باب ضرب و نصر ا
قزلغتنامه دهخداقز. [ ق َزز / ق َ ] (معرب ، اِ) معرب کژ. ابریشم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ابریشم خام بدقماش (برهان ) (آنندراج )، و گویندنوعی است از آن . (اقرب الموارد).
قزلغتنامه دهخداقز. [ ق ِ ] (اِخ )دهی از دهستان کراب بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع در 20 هزارگزی شمال باختری سبزوار و 10 هزارگزی خاورجاده ٔ عمومی سبزوار به نقاب . موقع جغرافیا
قزولغتنامه دهخداقزو. [ ق َزْوْ ] (ع مص ) دور بودن از آلایش و پاک بودن از گناه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به عصا بر زمین نکتها کردن . (منتهی الارب ). گویند: قزا قزوا
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی .[ ق َزْ ] (ص نسبی ) نسبت است به قزوین ، و گروهی از محدثان بدان منسوبند. (اللباب ). رجوع به قزوین شود.- امثال : قزوینی غازبینی ؛ یعنی اندک بین . خرده ن
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) ابراهیم بن امیر محمد معصوم . یکی از بزرگان علمای امامیه ٔ اواسط قرن دوازدهم هجری و از شاگردان آقاجمال خوانساری و مجلسی ثانی و شیخ جعفر
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) اسماعیل علی بن معصوم . از علمای امامیه ٔ اواخر قرن دوازدهم هجری است . از تألیفات اوست : 1- ابناء الانبیاء فی اثبات النبوة الخاصة من ا