rangingدیکشنری انگلیسی به فارسیدامنه، در صف اوردن، اراستن، میزان کردن، سیر و حرکت کردن، تغییر کردن، مرتب کردن
بلندشاخهایlong-chain branchingواژههای مصوب فرهنگستانوجود زنجیرههای شاخهای به بلندی زنجیرۀ اصلی بر روی زنجیرۀ اصلی
چگالی شاخهداریbranching density,branching coefficient,density of branchingواژههای مصوب فرهنگستانبرخهای از زنجیرۀ بسپاری که یک شاخه دارد و حاصل تقسیم شمار شاخهها بر درجۀ بسپارش است