باریلغتنامه دهخداباری . (ق ) البته . حتماً. ناچار و لاجرم . (ناظم الاطباء) : فرمان کنی یا نکنی ترسم بر خویشتن ظفر ندهی باری . رودکی .ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بودکنون توانی با
باری به هر جهت کردنلغتنامه دهخداباری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام کردن یا کلامی را گفتن .
باری تعالیلغتنامه دهخداباری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردانید. (ترجمه ٔ تاریخ