ramدیکشنری انگلیسی به فارسیرم، قوچ، دژکوب، کلاف، گوسفند نر، تلمبه، کلوخ کوب، کوبیدن، فرو بردن، بنقطه مقصود رسانیدن، سنبه زدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن
ram's hornدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخ شوم، شاخ قوچ، قسمتی از استحکامات خندق، قلاب جر ثقیل، تور ماهی گیری
چندراهۀ هوای کوبشیram intake manifoldواژههای مصوب فرهنگستانچندراهۀ هوایی دراز با مجاری متعدد که در سرعتهایی معین با افزایش میزان مخلوط سوخت و هوا به تغذیۀ سیلندرها کمک میکند متـ . چندراهۀ هوای ضربهقوچی