ضبنلغتنامه دهخداضبن . [ ض َ ] (ع اِ) آب اندک که بس نباشد. (منتهی الارب ). آب شکافته و روان شده که در او زیادتی نباشد. (منتخب اللغات ).
ضبنلغتنامه دهخداضبن . [ ض َ ] (ع مص ) بازداشتن . (تاج المصادر): ضَبن عنا الهدیة؛ بازداشت از ما هدیة را. لغة فی الصاد. (منتهی الارب ).
ضبنلغتنامه دهخداضبن . [ ض َ ب َ ] (ع اِ) نقصان .(منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). کمی . (منتهی الارب ).
ضبنلغتنامه دهخداضبن . [ ض َ ب ِ ] (ع ص ) آب اندک . (منتهی الارب ). آب شکافته و روان شده که در او زیادتی نباشد. (منتخب اللغات ). || مکان ٌ ضَبن ؛ جای تنگ . (منتهی الارب ).
ضبنلغتنامه دهخداضبن . [ ض ِ ] (ع ص ) سخت . آنچه مانده و عاجز سازد قوم را از کندن آن . (منتهی الارب ). آنچه کندن آن مانده کند گروهی را. (منتخب اللغات ). || (اِ) کش ، و آن مابین
ضبنةلغتنامه دهخداضبنة. [ ض َ ب ِ ن َ ] (ع اِ) عیال مرد و پیرو او. || (ص ) آنکه در وی کفایتی و فایده ای نبود از رفیقان و پیروان . ضبنة (مثلثة) مانند آن است . (منتهی الارب ).
ضبنطیلغتنامه دهخداضبنطی . [ ض َ ب َ طا ] (ع ص ) رجل ٌ ضَبَنْطی ̍؛ مرد قوی و نیک توانا. جَمل ضبنطی ، کذلک . (منتهی الارب ).