ضبابلغتنامه دهخداضباب . [ ض َ ] (ع اِ) نَزم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).میغ نرم و آن بخاری باشدکه در زمستان در هوا پیدا گردد. (منتهی الارب ). نَژم . مِه . پاره میغ. ابرهای تُنُک . (
ضبابلغتنامه دهخداضباب . [ ض ِ ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب ، و اشعار این قبیله را ابوسعید سکّری گرد کرده است . (الفهرست ابن الندیم ص 226). قومی از عرب از اولاد معاویةبن کلاب بن
ضبابيدیکشنری عربی به فارسیمانند مه , مه الود , تيره وتار , کرکي , ريش ريش , پرزدار , خوابدار , تيره , مه دار , مبهم
ضبابةلغتنامه دهخداضبابة. [ ض َ ب َ ] (ع اِ) ضباب . نژم . نزم . (مهذب الاسماء). ابر تنک که چون شبنم روی زمین را پوشد. (منتخب اللغات ).
ضبابیلغتنامه دهخداضبابی . [ ض ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به نام جدابی الحسن محمدبن سلیمان بن منصوربن عبداﷲبن محمدبن منصوربن موسی بن سعدبن مالک بن جابربن وهب بن ضباب الازرق . (سمعانی